کد مطلب:316805 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:170

حضرت عباس یک نفر را کشت
آقای دیده بان كه یكی از موثقین است و اكنون نیز در مسجد مقدس جمكران و در واحد فرهنگی این مسجد مقدس مشغول به فعالیت می باشد برای مؤلف نقل نمودند كه:

حدود سال 1340 ه.ش، خانواده ی ما در كربلا سكونت داشت و من هم كه در آن زمان حدود ده ساله بودم اكثر اوقات در كفشداری شماره ی سه حرم حضرت اباالفضل علیه السلام مشغول به خدمت بودم.

در میان اعراب رسم بود كسانی كه حاجتشان روا می گردید معمولاً چیزی را كه نذر می كردند به حرم می آوردند و بین خدام پخش می نمودند.

روزی زن عربی آمد و پاكت بزرگی را كه حاوی راحت الحلقوم بود بین مردم تقسیم نمود و بقیه را به داخل حرم برد تا آنجا پخش كند و من هم به مقتضای كودكیم دنبال آن زن به راه افتادم تا باز هم از او راحت الحلقوم بگیرم.

كه ناگهان با منظره ی عجیبی روبرو شدم، جوان عربی كه در كنار ضریح گردنش را با یشماغ (چفیه عربی) به ضریح بسته بودند سرش با شدت عجیبی به ضریح می خورد من كه از دیدن این منظره حسابی ترسیده بودم به سمت مغازه ی پدرم كه در خیابان علی اكبر علیه السلام بود فرار كردم.

هنگامی كه پدرم مرا با این وضع مشاهده كرد، فریاد زد كه چرا آمدی و كفشداری را به دست كه سپردی؟



[ صفحه 146]



من با ترس به پدرم گفتم: حضرت عباس علیه السلام یك نفر را كشت!!

من خودم دیدم!

هرچه اصرار كرد كه برگردم قبول نكردم، ناگزیر خودش به حرم رفت تا كفشداری را به دست كسی بسپارد كه در همین حال مشاهده می كند آن جوان را هلهله كنان از حرم خارج می كنند، گویا ایشان به مرض خطرناكی (ظاهراً صرع) دچار بود، كه حضرت عباس علیه السلام به او شفاء مرحمت فرموده بود.



ذكر سماواتیان ثنای اباالفضل

خیل ملك خادم سرای اباالفضل



با مژه روبد غبار، حور بهشتی

از حرم و صحن باصفای اباالفضل



هیچ ز بیگانگی به حق نبرد راه

هر كه نگردید آشنای اباالفضل



پا مكش از درگهش كه عقد گشایی

هست به دست گره گشای اباالفضل



غم نبرد راه بر دلش، به صف حشر

هر كه بود در دلش ولای اباالفضل



آب ننوشید بی حسین و عجب نیست

این روش از همت و حیای اباالفضل



شست براه حسین دست و دل از جان

اجر اباالفضل با خدای اباالفضل



پاس وفا داشت آنچنان كه بماندند

اهل وفا مات از وفای اباالفضل



با شه دین جز به نام سید و مولا

باز نشد لعل جان فزای اباالفضل



گشت گمان قد شاه دین چون عیان شد

غرقه به خون قامت رسای اباالفضل



شعر از «صغیر اصفهانی»



[ صفحه 147]